سلام
امروز صبح ساعت ۷ بیدار شدم با چه مصیبتییییییییی!!
اصلا چشمام باز نمیشد!
بعد از سحری نتونستم درست و حسابی بخوابم
سحری پلو قیمه بادمجون بود
رفتم آموزشگاه و بچه ها کم کم میومدن و ساعت ۸:۱۵ امتحانشون شروع شد. قبلش با پسرام یه کمی حرف زدم و جواب سوالاشونو دادم. بعدشم جای من و خانوم عامری عوض شد.
امتحان پسرا اول بود و بعدم دخترا و تا ساعت ۱۲ طول کشید. رسیدم خونه خیلی تشنه بودم هوا به شدت گرمه.
دراز کشیدم و بعد هم آنلاین شدم
الانم می رم سراغ ترجمه
(ای دی اس ال همچنان قطعه و با دایال-آپ میام)
کار ترجمه تقریبا تمومه
شب زیاد حالم خوب نبود
یه دوش گرفتم و کمی کتاب خوندم و رفتم لالا
ساعت ۱۲ شب هم با آزاده تلفنی حرف زدم!:دی