´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

۱ مهر- گردش و سینما ***

سلام 

امروز صبح حدود هشت و نیم بیدار شدم و دیگه کم کم وقتی بچه ها بیدار شدن و خانومی و اینا اومدن واسه صبحانه از جام بلند شدم. صبحانه رو خوردیم و من ظرفها رو شستم و جمع و جور کردم و حسابی با نی نی ها بازی کردم و حالی به حولی! خاله محبوبه هم زنگ زد و برای شام فردا شب دعوتمون کرد. ساعت یازده و نیم آماده شدم و ساعت ۱۲ رفتم برای کلاس. کلاس ساعت ۱۲ شروع شد تا ساعت دو. امروز آقای کاظمی خیلی سرش شلوغ بود و مدام موبایلش زنگ میزد. خلاصه تا آخر درس سیزده رو بهش دادم و بعدشم کلی اصطلاح و جمله های کلیشه ای و اینا٬ بعد هم کمی با خ زمانی حرف زدم و اومدم خونه. ناهار چلو جوجه بود که سفره انداختیم و خوردیم با کلی گپ و  خنده و اینا! بعد هم خواهری ظرفها رو شست و رفتیم یه کمی دراز کشیدیم. یکساعت بعد خانومی اومد گوشتهایی که صبح خریده بودن و تمیز کرده بودن شست و بردن چرخ کردن. بعد هم ساعت شش از خونه زدیم بیرون تا بریم سینما با همون بلیت هایی که آموزشگاه داده بود. ساعت شش و نیم یه سانس بود که ما نمیرسیدیم. برای همین رفتیم همبرگر برادران نارانی و همبرگر خریدیم و زدیم به بدن و حالشو بردیم. بعد هم رفتیم سینما و بلیت رو به صورت نیم بها گرفتیم و رفتیم فیلم زندگی شیرین که خییییییییلی باحال بود و کلییییییییی خندیدیم. سینما سپاهان بود. بعد هم ساعت ده و نیم فیلم تموم شد و  مستقیم برگشتیم خونه. توی ماشین هم نوبت گرفتیم که کی اول بره نی نی بازی. تا رسیدیم پریدیم بچه ها رو بغل کردیم و حال کردیم باهاشون. بعد هم که دیگه نماز خوندیم و من اومدم اینجا. الانم سجاد اینجا خوابه و باید برم 

شب بخیر.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد