´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

۳۰ مرداد- رمضان مبارک

سلام 

امروز صبح حدود ساعت ۸ بیدار شدم و مشغول ترجمه شدم 

دیشب تا ساعت سه بیدار بودم 

خیلی خسته بودم اما باید هرجوری بود این ترجمه رو تموم می کردم 

تا ظهر مدام مشغول بودم و بعد که داداشی اومد ناهار که باقالا پلو با ماهی بود خوردیم و رفتم زرپ!! خوابیدم. بعد از ظهر هم حدود ساعت ۴ بیدار شدم اما خواهری مجبورم کرد به خونه تکونی تا ساعت ۷ شب که کلی اتاق رو تمیز کردیم و تغییر دکوراسیون دادیم. بعدشم تا ساعت ۱۱ مشغول ترجمه بودم و خوشبختانه تموم شدم و کلی جیغ و دست و سوت و غیره از برای خودمان فشاندیم و بسی ترکیدیم از شدت خستگی!
بعدشم با مامان اینا برای اولین بار و از سر خوشی جومونگ دیدیم و کمی کتاب خوندم (ساربان سرگردان- سیمین دانور) 

ساعت ۱۲ و نیم هم خوابیدیم تا برای اولین سحری ماه رمضان بیدار شیم...

نظرات 2 + ارسال نظر
مردی که می خندد جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:41 ق.ظ http://themanwholaughs.blogsky.com

سلام خانوم معلم...
من اون خصوصیت هایی که شما دارین رو ندارم.....اسمم ماهی چی میشه؟(امیدوارم کوسه ماهی یا اسب آبی نباشه)

سلام رفیق
دقیقا کدوم خصوصیت؟
بگو تا بگم اسمت چی میشه مردی که زیاد می خندی!

محسن شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:56 ق.ظ

سلام

ما که هستیم هفته به هفته آپ نمیکنین
حالا که ما ۴روز نبودیم هرروز آپوندین!!

ترجمه هم نداشتی تو جمکران برو نبودی!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد