´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

۱۷ تیر-تولد نگار

سلام 

امروز صبح زودتر بیدار شدم و آماده شدم که برم دانشگاه. حدود ۹.۱۵ رسیدم و رفتم مرکز زبان آموزی و مشکل رو توضیح دادم. گفتن مربوط میشه به خانوم فلانی که الان نیستش و شنبه صبح میاد. کلی حالم گرفته شد! حیف اون یک ساعت خوابی که از دست دادم!:دی 

خلاصه  تا اتمام کلاس بچه ها در جوار زاینده رود خشکیده نشستیم و غصه همی خوردیم که ای خدای باری تعالی اون شیلنگ بهشتیت رو بنداز توی رودخونه ی ما که جوجه ها تشنه هستن:( 

بعدش نگار زنگ زد که کجایی؟ بهش گفتم و گفت بیا به سمت ما. خلاصه یک ربع بعد توی ماشین زهره بودم و همراه با پدیده و نگار. به نگار تولدش رو تبریک گفتم و بعد رفتیم به سمت «احمد شف» برای ناهار. خب طبق رسم و رسومات ما٬ هرکی تولدشه باید ناهار بده و خب معمولا هم اسنک میدیم اما دیروز چون دونفر بودن رفتیم هات داگ خوردیم. من البته زیاد از این جور غذاها خوشم نمیاد و می خواستم ناگت مرغ بخورم که پدیده فحشم داد و گفت گرونه! گفتم خب خودم حساب میکنم! گفت غلط می کنی!:)) بعله! این بود مکالمه ی عاشقانه ی دو دوست صمیمی! 

خلاصه نشستیم منتظر و کلی گپ زدیم و خندیدیم تا غذا حاضر شد و بردیم توی پارک نزدیک زاینده رود و پهن شدیم روی چمن و مشغول شدیم. یه عالمه حرف زدیم و خندیدیم و خندیدیم. یادش بخیر قدیما... کلاس ها رو دور می زدیم و می رفتیم آبمیوه - بستنی - اسنک و اینا می خوردیم و چقدر حال می کردیم. کلی یاد قدیما هم کردیم و خندیدیم. 

بعدشم رفتیم توی ماشین و کادوها رو دادیم. نگار هم برای پدیده عطر خریده بود که البته پدیده عطری که من بهش دادم رو بیشتر دوست داشت!:دی آخه اونی که نگار آورده بود خیلی بوی تیز و مردونه ای داشت. زهره هم برای پدیده یه شال سدری رنگ و یه *** آورده بود!:دی 

پدیده هم برای نگار یه روسری و یک جفت گوشواره و گیره ی چوبی آورده بود که خیلی خوشگل بود. کادوی زهره برای نگار هم موند طلبش چون دیشب حالش خوب نبود و نتونسته بود بره برای نگار چیزی بگیره. بعدش هم باز توی ماشین کلی حرف زدیم و خندیدیم و اول از همه پدیده رو رسوندیم در خونه شون٬ محل کار منم که خیلی نزدیک خونه ی پدیده ایناست و نفر بعدی که پیاده شد من بودم. نگار و زهره هم رفتن. 

من تا رسیدم دیدم آقای ناصری وضو گرفته و می خواد نماز بخونه. منم وضو داشتم و بعد از ایشون خوندم. قبلا گفته بودم که ناهار با دوستانم هستم و منتظر من نمونن اما دیدم ناهار نخوردن...چرا؟؟!؟!؟ چون چلو کباب بوده و دلش نیومده بوده بخوره و صبر کرده بود تامنم برم و بخورم. چقده آخه مهربونه این آقای ناصری مااااااا!!! برای مامان اینا که تعریف کردم کلی لاو ترکوندن براش! 

ساعت ۴ بود ناهارش رو گرم کرد و منم یه مقداری خوردم که خیلی عالی بود. بعدشم چون کار خاصی نداشتم کتاب رویای آدم مضحک داستایفسکی رو برداشتم که بخونم. کمی بعد آقای امیری هم اومد و طبق معمول کلی چیز تعریفی داشت و چقدر از دست کارای برادرش که تهران ساکنه و اومده اصفهان حندیدیم. می گفت یه کارت جانبازی واسه خودش درست کرده و همه رو گول می زنه مخصوصا افسر های راهنمایی و رانندگی رو! خلاصه یکساعتی خندیدیم و بعد من یکی دوبار با خونه تلفنی صحبت کردم. ساعت ۶.۵ هم آقای ناصری رو گول زدم که بریم خونه! آخه می خواستم برای تولد یکی از دوستام کادو بخرم (که خریدم). اون طفلی هم مثل همیشه گول منو خورد و تعطیل کردیم و راه افتادیم به سمت خونه که توی راه من یه سوتی دادم و از یه جایی بردمش که یکطرفه بود و پلیس گرفتمون! شانس آوردم جریمه نکرد! وگرنه دیگه خیلی شرمنده می شدم! آخه نمیدونستم اینجا یکطرفه س که! داشت شوخی شوخی بیست هزار تومن جریمه می کردها! بعدش آًای ناصری گفت من آشنایی نداشتم و ببین پلاک ماشین مال تهرانه و تازه اومدم و اینا! افسره هم حال بده بود و یه کم نق زد اما جریمه نکرد. منم تا خود خونه داشتم عذرخواهی می کردم. دیگه رسیدیم و من بلافاصاله یه دوش گرفتم. فقط بابا خونه بود. 

مامان با خاله محبوبه رفته بودن خونه ی یکی از دوستای مامان. من هم یه کمی چلچراغ خوندم و بعدش آنلاین شدم. دیگه تا شب گاهی پای کامپیوتر بودم و گاهی کتاب می خوندم و گاهی هم تلفن. 

شب هم رستگاران رو دیدیم و با خانومی اینا تلفنی حرف زدیم و انبه خوردم و یه کمی دیگه وبلاگ های دوستامو خوندم و بعدشم لالا! 

همین!
شب بخیر

نظرات 5 + ارسال نظر
سریال تاریخی Iljimae 2008 - ایلجیما زورو چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ب.ظ

نام سریال : Iljimae
ژانر : تاریخی - رزمی
تعداد قسمت ها : 20
محصول شبکه : SBS
در دوره ی سلسله ی جوسئون ، ریانگ در روز به عنوان یک گانگستر بی فایده در بازار فعالیت میکرد اما در شب او یه دزد جوانمرد است کسی که از دولتمردان فاسد صاحب منصب دزدی میکرد تا به فقیران بدهد. شهروندان فقیر فقط اون رو به عنوان « ایل جی مائه » می شناختند. بونگ سون دختری خنده دار است که دارای هنر جنگی خوبی است و به عنوان یک کلاه بردار زندگی می کند.
http://shoop.ir/?num=1241769415

آیتا پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:13 ق.ظ

سلام دوست عزیز به فروشگاه منم سر بزن خوشحال می شم عزیزم

"فروشگاه اینترنتی آیتا شاپ " فروش جدیدترین فیلم ها ، کارتون ، نرم افزار ، بازی و... با 35% پایین تر از قیمت پشت جلد کالاها

"تمامی اجناس خود را با نصف قیمت خریداری کنید ، جدیدترن نرم افزارها نصف قیمت ، جدیدترین فیلم ها نصف قیمت ، جدیدترین بازی های کامپیوتر نصف قیمت"
>> بسته بندی ضد خش و حرارت با سی دی های سیلور بهترین کیفیت <<
"""""""""""" Www.aytashop.com """""""""""""""

آرش پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ق.ظ

سلام دوست خوبم.
قبلا هم به وبلاگت اومده بودم.
با تبادل لینک با سایت زاویه موافقی؟
www.zavyeh.com
اگه موافقی من رو به اسم بهترین سایت ایرونی لینک کن و بعد خبرم کن.آدرس بلاگتم حتما بذار.اگه سایتم به هر دلیلی بسته بود به بلاگم بیا:
www.arash-soft.blogsky.com

اگه قبلا لینکم کردی پس توی این صفحات لینک شدید:
1)صفحه اول وبلاگ دانلود با پیج رنک 2 در گوگل
http://easydownlder.blogsky.com
2)صفحه دوستان بلاگ اسکای به آدرس:
http://www.zavyeh.com/?do=cat&category=16
3) صفحه دیگری در سایت به آدرس:
http://www.zavyeh.com/index.php?do=static&page=freindlink
4)در دهها بلاگ دیگه که اگه اسم وبلاگت رو در گوگل سرچ کنی بعضی از اونها رو میبینی
و اگه لینکم کردی و لینکت نبود سریع با دادن آدرس بلاگم خبرم کن

موفق باشید
آرش مدیریت سایت زاویه

www.Zavyeh.com

ewt پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ق.ظ

آیا شما هم دوست دارید میلیونر شوید و در سواحل زیبا خانه داشته باشید؟
مگر شما درآمد میلیونی در یک ماه را دوست ندارید؟
مگر شما آینده ای تضمین شده از لحاظ مالی نمی خواهید؟
مگر شما دنبال درآمد مادام العمر نیستید؟
مگر شما دنبال یک کار کم زحمت و پر در آمد نیستید؟
مگر شما دوست ندارید که به آرزوهایتان تحقق بخشید؟
ما تمام اینها را به شما یکجا هدیه خواهیم داد
راز بزرگ میلیونر شدن را از ما بخواهید
برای پی بردن به این راز بزرگ باید عضو سایت زیر شوید
http://www.oxinads.com/?a=22810
http://www.oxinads.com/?a=22810
لینک عضویت سریع
http://www.oxinads.com/?a=22810
خاطره ای را بریتان میگویم میخواهید باور کنید میخواهید نکنید
دوستی داشتم که وضع معمولی ای داشت روزی با ماشین آخرین سیستم دنبال من آمد من خیلی تعجب کردم و از او پرسیدم چگونه در مدتی کوتاه به اینجا رسیده است اول که اصلا چیزی به من نمی گفت بعدها بعد از اسرار زیاد متوجه شدم که او در این سیستم فعالیت دارد
به اطلاع شما می رسانیم در جهت تشویق شما سروران گرامی سیستم اوکسین ادز جشنواره تابستانه از اول تیرماه به مدت یکماه برگزار می گردد که کارکرد کلیه اعضاء 50 درصد بیشتر محاسبه خواهد شد.
بعنوان مثال اگر شخصی در طول یک ماه 100 میلیون تومان درامد کسب نماید50 میلیون تومان هم به پورسانت وی اضافه خواهد شد و مجموعا 150 میلیون تومان دریافت می نماید.این فرصت طلایی را از دست ندهید
فقط تا پایان تیر فرصت دارید

محسن پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:51 ق.ظ

خره زیرابرو برمیداره میره جنگل همه نگاش میکنن
میگه: چیه؟ آهو ندید؟!!

بسیار خندیدیم با خودمان دور هم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد