سلام
امروز با صدای مامان و داداشی که داشتن درصد های آرا رو می خوندن بیدار شدم و وقتی دیدم اینجوریه مطمئن شدم یه جای کار می لنگه!
بعدشم با تماسی که با تهران و مشهد داشتیم فهمیدیم چی به چیه اما خب چاره ای نیست یعنی فعلا دست مردم به هیچ جا بند نیست. تا ظهر آنلاین بودم و اخبار رو دنبال می کردم. تهران که حسابی بزن بزن و درگیری بود. واقعا ملت رو خر گیر آوردن هااااااااااااا!! بیچاره اون سه نفری که خودشونو به کشتن دادن یا اونایی که میدیدم خونی و مالی افتادن زیر دست و پای پلیس.
خلاصه تا ظهر همین بود برنامم و اینکه با پدیده و زهره تلفنی حرف زدم که زهره می خواست بره مشهد و پدیده هم از نتایج مثل همه ی مردم دیگه شوکه بود.
بابا جگر خرید و من تمیز و خورد کردم و مامان سرخ کرد و بابا هم کباب. داداشی اومد دور هم خوردیم و من دوباره آنلاین شدم تا حدود ساعت ۳ که خواهری اومد و رفتیم خوابیدیم.
عصری باز آنلاین بودم و عکس های درگیری تهران رو میدیدم و با چندتا از دوستا چت کردم.
با آقای ناصری هم تلفنی صحبت کردم ظهر.
الانم می خوام برم کتاب بخونم.
فعلا همین.