سلام
امروز صبح بعد از نماز به سختی خوابم برد و ساعت ده بیدار شدم و رفتم پیش جوجه ها که هنوز خواب بودن و خانومی هم خواب بود و فقط مامان بیدار بود و داشت صبحانه رو آماده میکرد.
کم کم بچه ها و خانومی هم بیدار شدن و کلی نی نی بازی کردیم و حال و حول کردیم. من چلچراغ میخوندم و چون لپ تاپ نبود نمیتونستم به ترجمه هام برسم. ناهار سبزی پلو با میگو بود که خانومی مشغول تهیه بود و مامان هم مجله می خوند و با بچه ها بازی میکرد. حدود ساعت ۱۲ همسایه شون با دخترش اومد دیدن خانومی و بچه ها و ما. همون موقع آقای ناصری به من زنگ زد که برای اینترنت کامپیوترمون مشکل پیش اومده بود و برام تشریح کرد که من بعدا از سهیل بپرسم.
مهمونا یه نیم ساعتی بودن و رفتن و حدود ساعت ۲.۵ بود که ناهار آماده شد و سفر ه انداختیم و همون موقع سهیل از اداره اومد و ناهارشو برد و ترجمه های منم برام پرینت گرفته بود و بهم داد. بعد از ناهار بچه ها خوابیدن و نشد ظرفهارو بشوریم. ساهت ۴.۵ بود که رفتیم با مامان خوابیدیم و ساعت ۵.۵ هم بیدار شدیم. من مشغول ترجمه و مامان مشغول سرگرم کردن بچه ها بود. خانومی هم ظرفهارو شست و من کلی عذاب وجدان گرفتم!:(
تلویزیون میدیدم و من همچنان ترجمه ها رو می کشتم!
سهیل هم اومد حدود ساعت ۷ و قسمت قبلی جومونگ که ضبط کرده بودیم دید و بعد هم که قسمت جدیدش رو باهم دیدن و من هم ترجمه می کردم و کمی هم به وبلاگها سر زدم.
شام هم خانومی لازانیا درست کرد که بعد از جومونگ خوردیم.
الانم مامان و خانومی دارن به بچه ها میرسن.
منم احتمالا کم کم برم لالا.
وجیهه امروز اس ام اس زد. خیلی دوست با معرفتیه.
شب بخیر