سلام
عید همه مبارک
امروز صبح با بی آبی کامل روبرو بودیم! مامان ترتیب ناهارو داد و من باز به قول آقا محسن لحاف دوز شده بودم!
انگشت اشاره ی دست راستم کاملا ورم کرده دیگه! عین این زنان سرپرست خانوار شدم!:دی
ظهر ناهار چلو ماهیچه داشتیم. خوردیم و من سفره ی هفت سین انداختم. بعدشم یه عاااااااااالمه پیام تبریک دادم به ملت! البته با ایرانسل! خط ثابتم که چند روزه نمیشد پیام بدم.
خلاصه جمع و جور کردیم و نشستیم پای تی وی برای تحویل سال. شبکه ی سه رو میدیدیم که فرزاد حسنی برنامه داشت و مهمونشم احسان خواجه امیری بود که خیلی خوشم میاد از بعضی از آهنگاش.
بعدم که سال تحویل شد ساعت سه و ربع بعد از ظهر و ماهم همه همدیگه رو ماچ و موچ کردیم و عیدی گرفتیم!
بابا نفری یه تراول ۵۰ تومنی
مامان ۲۰۰۰ تومنی
داداشی هم ۲۰۰۰۰ تومن
وضعمون در یه لحظه توپ شد!
بعدم دهنمون رو با گز وشیرینی شیرین کردیم و بعدشم من پای تلویزیون منتظر حضور آقای خلیل جوادی شدم که توی وبلاگشون نوشته بودن ساعت ۳.۴۵ اجرا دارن که البته درست یک ساعت تاخیر داشتن و ما دیگه کم کم داشتیم آماده میشدیم که بریم سرخاک مامان بزرگ و بابابزرگ نازنینم که امسال اولین سالی بود که دیگه از هردوشون محروم بودیم. ساعت ۵.۲۰ حرکت کردیم و اونقدددر ترافیک بود توی راه که ساعت ۷ شب رسیدیم سر خاک مامان بزرگ!!! فقط رسیدیم یه فاتحه بخونیم و بریم چون خیلی باد میومد و سرد بود و مسیری هم که به قبر بابابزرگ منتهی میشد بدجوری شلوغ و پر ترافیک بود. شاید راس میگن که ما ایرانی ها مرده پرستیم!
خلاصه راه افتادیم سمت خونه ی دایی که اونجا برای شام دعوت بودیم.
تا رسیدیم اونجا کلی با خاله ها و دایی و دختراشو و اینا بازار ماچ و موچ داغ بود. یک ساعتی باهم بودیم و ما بچه ها به هرهر و کرکر و بعدم شام جوجه کباب و قرمه سبزی بود که خوردیم بازم با کلی خنده.
بعدم جمع و جور کردیم و ساعت ۱۰ راه افتادیم سمت خونه.
تا رسیدیم فیلم یوسف رو دیدیم و بعدم که اومدم اینجا!
تا فردا...
******
دلم برای چند نفر خیلی تنگه. یه جورایی خیلی دلم گرفته...
امیدوارم امسال برای همه بهترین سال عمرشون باشه پر از سلامتی و پول!
سلام
گزارشات دیروزو کامل ننوشتیا!