سلام
امروز صبح به دنبال خبر ناگوار(میهمان) همه مون مشغول فعالیت بودیم.
مامان و بابا هم رفتن بازار و کللللللللی خرید کردن. تا ظهر مشغول بریدن و دوختن ملافه به یه عالمه پتوی نو بودیم که بتونه مهمونارو ساپورت کنه. مامان می برید و خواهری هم با چرخ خیاطی خودش حاشیه های ملافه ها رو می دوخت تا ظهر.
ظهر سبزی پلو با قزل خوردیم و چون فشار آب کم بود نشد ظرفهارو بشوریم. مامان زنگ زد به عمه و عمه گفته بود فعلا منتظر نباشین! اول میریم کرمان و بعد بندرعباس و بعد شیراز و بعدم اصفهان! بنده هم بسی بسیار خوشحال شدم و با خیال راحت اومدم وبلاگ ماهینامه رو آپ کردم.
بعدم یک ساعتی خوابیدم. عصری هم تمامی اون ملافه های دوخته شده رو باید به پتوها می دوختیم و من نهایت تلاشمو کردم که فرار کنم اما واقعا انقدر مامان و خواهری خسته بودن که دلم نیومد و نشستم به پتو دوزی! (یا به قول محسن لحاف دوزی)!!!
تا ده و نیم شب!
کمرم خورد و خاکشیر بود. برای بچه ها پیام تبریک گذاشتم و با پدیده هم تلفنی صحبت کردم.
الانم بسیار خسته ام.
همین!
**********
سفر همه ی مسافرا بی خطر
به همتون خوش بگذره
محسن جان بادوم هندی بردی واسه تو راه؟!!
***************
تا فردا...
سلام لحافدوز!
خسته نباشى
آجیل برداشتیم،بادوم هندى فقط خونه
و براى مصارف شخصى!
عیدتم مبارک
انشالله کلى اتفاقات خوب در انتظارت باشه...