سلام
دیروز ندا-دختر خاله بزرگه- زنگ زد و گفت می خوام برام یه متن پزشکی ترجمه کنی. اواخر دوره ی پزشکی هستش. منم با کمال میل قبول کردم. وقتی برام فرستاد دیدم ای دل غافل! فارسی به انگلیسیه! یعنی فکر و کار و وقت دوبرابر!
متن هم ۱۲ صفحه هست راجع به یه بیماری به اسم هومیوپاتی ! که بیمارای مختلفی که مراجعه کردن و علایم بیماریشونو نوشته بود و راههای درمان و اینا.
خلاصه چون ورد ۲۰۰۷ بود و من روی سیستم خونه ۲۰۰۳ و شرکت ۲۰۰۷ دارم مجبور شدم از شرکت دانلود کنم و شروع کنم به ترجمه. یاد کتاب مترجم دردها افتادم...
صبح ساعت ۹.۵ بود رسیدیم شرکت و من ترجمه رو شروع کردم. این آخر سالیه کارم سبکه و خوشبختانه میتونم کار دختر خاله ی عزیزمو انجام بدم. تا ظهر مشغول بودم. امروزم ناهار نداشتم درنتیجه رستوران رسالت آماده به خدمتگزاری بود با چلو کباب کامل و دسر خورش ماست که حالی بس مضاعف فرمودیم. جای همگی خالی
یه کمی هم استراحت کردم چون آلرژیم بدجوری عود کرده بود و دیگه چشمام باز نمیشد.
بعد از ظهر هم به کار ندا رسیدم و به این نتیجه رسیدم که من همه ی این علایم رو داشتم تاحالا!
واسه همینم به ندا یه اس ام اس زدم و گفتم نداجون دستم به دامنت همه ی ترجمه های تا آخر تحصیلتو برات انجام میدم ولی منو خوب کن! من مریضم همه ی این علایمو دارم!
دخترخاله ی پزشک بنده هم خیلی خونسرد جواب داد: نگران نباش داروش کشف شده! خودم خوبت می کنم.
بله!
خیالمان آسوده گشت!
شب هم ساعت ۸ برگشتیم خونه. سریع پریدم یه دوش آب گرم گرفتم تا اثرات آلرژی و خستگیم بپره. بعدم یه کمی با مامان اینا گپ زدیم و بعدم من اومدم پای کامپیوتر تا حالی از شما و ماهیتابه بگیرم و برم!
خانومی و جوجه ها و شوهرخواهر گرامی هم فردا عازم سفر هستن.
خوش باشین عزیزان دل
************
محسن جان! دیشب کمی بادوم هندی خریدم! جات خالی! البته یه کم مرطوب بود تو ذوقم زد!
شما حواست باشه از جای خشک و خنک تهیه کنی!!!
تا فردااااااا
با سلام –
مسابقه ی پیام کوتاه – ویژه نوروز 1388 آغاز شد
جهت کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در مسابقه: http://www.myfootnotes.blogsky.com
با تشکر –
پاورقی های من
چشممممممممممممممممممم!!