سلام
امروز صبح زیاد خوب شروع نشد.
داشتم توی رختخوابم کتاب شاعر و دوست عزیز آقای (بی تو) رو می خوندم که از دوستی برام اس ام اس اومد که ماهی چرا وبلاگت فیلتر شده؟!! ؟آقا اینو گفت من همینجوری خوابالود پاشدم پریدم پشت کامپیوتر و بعد از کلی زور زدن بالاخره به اینترنت وصل شدم و دیدم نه! وبلاگم که بازه!
بعدا فهمیدم دوست عزیزو اررور اینترنت اکسپلورر رو با فیلترینگ اشتباه گرفته!
هم حال کتابخوانی پریده بود و هم رخوت خواب و هم همه چیز! اندکی با این دوست سوتفاهم مال شده چت کردیم و بعد رفتیم ادامه ی کتابخوانی!
البته این بار کتاب (هزار خورشید تابان اثر باشکوه خالد حسینی) رو دست گرفتم.
تا ظهر همین بود و بی آبی مضاعف که عرصه را برای دستشویی رفتنمان نیز تنگ کرده بود!
ظهر هم که ناهار جوجه کباب خوردیم جای همگی خالی و نخود نخود هرکه رود پی کار خود!
کمی خوابیدیم. عصر هم کتاب می خوندم و لذت می بردم.
مامان و بابا و خواهری رفتن دیدن یکی از دوستامون که از کربلا اومده بود و بعدم رفتن خونه ی خاله کوچیکه. منم که حوصله ی مهمونی نداشتم با داداشی موندم خونه و کتاب...
البته یکی از بچه های دبیرستان (شکوه) هم زنگ زد که در حین ظرف شستن باهاش صحبت کردم.
مامان اینا که اومدن به اتفاق فیلم یوسف رو دیدیم و الانم میریم لالا...
شب خوش
************
سنجاقک خاله! «مامان» و «بابا» گفتنت مبارک!
تا فردا...
بیا تا اومدنت شروع یه دوستی باشه...به امید دیدیار.
سلام ماهی
اینجا چیکار میکنی؟ مگه خودت خونه زندگی نداری؟؟؟
اتفاقی اینجا رو پیدا کردم!!!
شاد زی
سلام
خدا بگم این دوستتو چیکار کنه!
مردم خنگن به خدا!
کدومشون زودتر زبون باز کردن؟جولز یا جولی؟