سلام
امروز صبح همون ساعت همیشگی رفتم آموزشگاه. بچه ها امتحان میان ترم داشتن. امروز به جای آقای نویدی یکی از همکاراش اومده بودن. من و خانوم عامری جاهامون عوض شد و من رفتم سر کلاس بچه های ایشون و ایشونم رفتن سر کلاس من. حدود یک ساعت طول کشید امتحان و بعدش کمی استراحت کردیم و رفتیم سراغ امتحان دخترا. امتحاناشون مثل هم بود و هردو شامل دو بخش کتبی و شفاهی می شد. اونا هم که تموم شد من دیگه اومدم خونه. خانوم عامری همونجا تصحیح کرد و نمره های بچه های من خیلی عالی بود. کلی ذوقیده بودم. رسیدم خونه یه عالمه خسته بودم. ناهار سبزی پلو با ماهی بود که من تا رسیدم یکساعتی دراز کشیدم و بعد که داداشی اود ناهارو خوردیم و بعد من آماده شدم و رفتم دانشگاه که به کارام برسم. حدود ساعت ۸ هم برگشتم خونه در حالی که حسابی خسته بودم. تا شب مشغول ترجمه بودم و بعدشم رستگاران و لالا!
سلام.
امروز صبح رفتم آموزشگاه مثل هر روز. البته امروز خیلی خیلی خوابم میومد. طبق معمول پسرا کلی حرصم دادن و کلی هم دیر اومدن و قبلشم با خانوم عامری یه عالمه از دستشون خندیدیم آقای نویدی هم مشغول خوندن درساش برای امتحاناش بود. دخترا هم امروز نمیدونم چشون شده بود که همش از من راجع به خانواده و کار و درس و این چیزا می پرسیدن!
بعدشم بهم گفتن باید هر روز یه تیپ بزنی وگرنه سر کلاس راهتون نمیدیم! می بینین تورو خدا؟!؟!
بعد از ساعت کلاس هم زودی اومدم خونه. همش دل نگران این ترجمه هستم که تازه گرفتم. حجمش زیاده و وقتم کم. ناهار باقالا پلو با مرغ بود که وقتی داداشی اومد با یه عاااااااالمه خنده و شوخی خوردیم و بعد من ظرفها رو شستم و رفتم دراز کشیدم. عصری هم پای کامپیوتر وشغول ترجمه بودم که اینترنت ای دی اس ال قطع شد. دیگه منم تا شب هم با تلفن حرف زدم و هم ترجمه می کردم.
کار خاصی هم دیگه نداشتم و تا زمان رستگاران در حال ترجمه بودم. بعدشم رستگاران رو دیدم و هرچی زور زدم بازم ترجمه کنم نشد که نشد!~ خیلی خوابم میومد. رفتم لالا!