سلام
صبح ساعت سه و نیم با صدای گریه ی ستاره بیدار شدم و شنیدم که خانومی داره می گه باید پاشویه کنیم. فهمیدم که ستاره باز تب کرده. دیروز بردنشون حمام و گفتیم شاید برای این باشه. تا ساعت چهارونیم مشغول پرستاری بودیم. تبش یه کمی اومد پایین و دیگه خانومی گفت برو بخواب و خودشم خوابید هرچند ستاره گاهی بیقراری می کرد. برای نماز که پاشدم دیدم خانومی و ستاره توی سالن خوابیدن تا سجاد بیدار نشه. خوشبختانه حال ستاره با دیازپام و شیاف بهتر شده بود و حسابی خوابید تا ساعت یازده. بعد هم بیدار شد. ساعت دوازده بود و من میلی به صبحانه نداشتم. خانومی و سهیل هم چند لقمه خوردن. فیلم گیس بریده رو دیدیم.بعد هم پسرتهرانی رو دیدیم که بد نبود. بعد هم ناهار همون قرمه سبزی های دیشب رو خوردیم. عالی بود. بعد از ناهار ظرف ها رو شستم و ساعت چهار خوابیدیم تا شیش. بیدار شدیم نماز خوندیم و چیپس و نسکافه و بیسکوییت خوردیم. بعد نرگس خاله زنگید و مامان هم زنگید. فعلن همینا.
برای شب خانومی میگوی پفکی با قارچ و پیاز پفکی درست کرد که خیلی خوشمزه و عالی شد. بچه ها هم حسابی عشق میگو هستن و خوردن. بعد از شام می خواستم ظرفارو بشورم که سهیل با خشانت هرچه تمام تر منو از آشپزخونه انداخت بیرون!:دی منم شروع کردم به تمیز کردن آشپزخونه. قبلشم یه عالمه با بچه ها بازی کرده بودم. همینطوری که توی آشپزخونه بودم داشتم به این فکر می کردم که قراره فردا از پیششون برم. یهو اشکم سرازیر شد و خانومی اومد بغلم کرد و توی آغوش مهربون خواهر نازنینم کلی هق هق گریه کردم. بعدش یه کمی آروم شدیم و خانومی گفت که ایشالا زودی یا باز ما میایم یا تو میای...
تا شب مدام با بچه ها بازی می کردم و حسابی بغلشون می کردم. آخه فردا صبح زود باید می رفتم و نمیشد درست و حسابی باهاشون خدافظی کنم! دیگه حسابی ازشون فیلم گرفتم مخصوصن از ستاره وقتی که «عروسک من کچل» رو میاورد بهم می داد یا دنبالش می گشت.
دیگه بچه ها ساعت ۱۲ خوابیدن و ما هم حدود یک دیگه رفتیم لالا.
قبلشم من وسایلمو کامل جمع کردم و مامان که زنگید سفارش کرد که ساعتمو کوک کنم.
شب خوش
سلام
امروز صبح ساعت یازده بیدار شدیم و قرار شد که برای نماز بریم مسجد. تا به بچه ها لباس بپوشونیم و آماده شون کنیم دیر شد و سهیل از مسجد زنگید که یکی از نمازها رو خوندن. ما هم با ماشین سریع رفتیم مسجد اما نماز دومی هم تموم شد. برای همین ما نماز خودمون رو خوندیم و ناهار چلوکباب دادن کع گرفتیم و رفتیم خونه خوردیم با بچه ها. بانی هم مدیریت رستوران ناب بود. غذا خیلی عالی بود.
بعد از غذا هم خونه رو مرتب کردیم و من جارو کردم. بعد سعیده زنگید و گفت که رسیده نزدیک خونه. آدرس رو گرفت و اومد. کلللللللللللللللللللللی ذوق کردیم ماچ و موچ و اینا. از ساعت سه و نیم تا هفت شب باهم بودیم و از هر دری گفتیم و عکس انداختیم. پذیرایی هم میوه و نسکافه و چیپس و آجیل و چایی و پر سیب و سوهان و شیرینی کاک بود. که البته سعیده زیاد چیزی نخورد. ساعت هفت دیگه من نماز خوندم و قرار بود بریم خونه ی دایی رضا و قرار شد که سعیده هم تا یه جایی برسونیمش که چون موندیم پشت دسته ها و هیئت های عزاداری٬ تا ساعت یکربع به نه توی خیابون بودیم تا بالاخره رسیدیم خونه ی دایی رضا. من و سهیل سعیده رو تا ایستگاه مترو همراهی کردیم و برگشتیم خونه ی دایی که خانومی و بچه ها رفته بودن قبلن. خاله مریم و خانواده ش هم اونجا بودن که دیدارها تازه شد و تا ساعت دوازده اونجا بودیم. شام پلو قیمه که قبلن دایی اینا گرفته بودن گرم کردنو خوردیم. فیلم احضار روح مستند که دایی رکورد کرده بود هم دیدیم. خانومی و خاله و عاطفه رفتن هیئت ببینن. وقتی خانومی اومد دوتا لیوان شیرکاکائو هم آورد که من و سهیل خوردیم که خیلی هم خوشمزه بود. ساعت دوازده خدافظی کردیم و راه افتادیم سمت خونه که توب راه دوبار دیگه شیر کاکائو دادن بهمون و نزدیک خونه هم سه تا پلو قرمه سبزی بسیار عالی دادن که نخوردیم چون شام خورده بودیم و سیر بودیم. تا رسیدیم یکساعت بعد خوابیدیم.
سلام
امروز صبح ساعت ده بیدار شدم. خانومی و شوهرش رفته بودن خرید و بچه ها خواب بودن. من یه کمی درس خوندم و تست زدم. یکساعت بعد خانومی اینا اومدن و برای صبحانه حلیم خریده بودن که خوردیم. بچه ها بیدار شدن و اونا هم صبحانه خوردن و منم اونا رو خوردم!:دی بعد هم لباس سقایی هاشونو پوشوندیم و بردیمشون سر کوچه که خیمه و اینا بود عکس گرفتیم و برشون گردوندیم خونه.
برای ناهار در تدارک مرغ بود خانومی که تازه خریده بودن. کمی تی وی دیدیم و با سهیل متنی رو که می خواست تا حدودی ترجمه کردیم. ساعت چهار ناهارمونو خوردیم و خوابیدیم تا شیش.بعد فیلم سوپر استار رو دیدیم که البته من قبلن دیده بودم. بعد هم سهیل فیلم حریم رو آماده کرد تا ببینیم. یه چند دقیقه که گذشت من دیدم فیلمش ترسناکه رفتم توی اتاق و پنبه گذاشتم توی گوشم و یه فصل گرامر خوندم و تست زدم که راضی بودم. بعد از اینکه فیلم تموم شد رفتم پیش بچه ها و خانومی اینا. کلی باهاشون سرگرم بودیم.
با سعیده هم تلفنی قرار گذاشتیم برای فردا عصر که بیاد خونه ی خانومی اینا. قرار بود بعد از چندسال همو ببینیم.
خانومی سالاد الویه درست کرد که من چون دلم درد می کرد میل نداشتم. اما آخر شب خردم و خیلی عالی بود.
حدود ساعت دو هم خوابیدیم.