سلام
امروز صبح ساعت ۱۰ از خواببیدار شدم. مامان و خواهری رفته بودن قرآن و بابا هم پای کامپیوترش بود و توی اینترنت. یه کمی کتاب خوندم و بعد با شرکت تماس گرفتم و با آقای ناصری هماهنگ شدم و تصمیم گرفتم برم شرکت فایل رو ادیت کنم چون خودم ورد۲۰۰۷ ندارم.
مامان اینا ساعت ۱۲ اومدن و دیگه تا از خونه راه بیفتم شد ۱
حدود ۲ رسیدم شرکت و کمی بعد پسر بزرگ آقای لطیفی هم که فکر کنم دوم راهنمایی هستش اومد و منم مشغول ترجمه شدم.
بعد هم تا ساعت ۴ به فایل ور رفتم و صورتحساب رو نوشتم و زدم به چاک!
رفتم دانشگاه و بچه های شیمی رو دیدم و معده درد شدیدی گرفته بودم. براشون رنگینک هم بردم. ساخته ی خودم!
دیگه حدود ساعت ۷.۵ رسیدم خونه.
دیدم به به! به به!
غذای مورد علاقه م!
جیگر!
در حال کبباب شدن بود!
بسی بسیار ذوقیدیم و حالی به حولی! دیگه اذان که گفتن در چشم بر هم زدنی! ته جیگر رو آوردم بالا و با فراق بال رفتم جلوی تی وی دراز کشیدم و فیلم دیدیم و بعدش رفتم ظرفها رو شستم و فیلم بعدی رو با داداشی دیدیم و بعدش زنگیدم خونه ی خواهری و کلی صدای جوجه ها رو شنیدم. بعد هم مامان اینا اومدن و فیلم نردبام آسمان رو دیدیم و الانم مامان اینا دارن جومونگ میبینن.
بنده هم پس از مراسم پر فیض خواندن کتاب٬ احتمالا بخسبم!
شب خوش
سلام
فیلم دیگه ای نیست ببینین؟!
آخر شبها الیاس هم پخشس میشه هاا!
راستی تیترهای اشتباه رو هم که درست کردی خیلی خوبه
ببین اگه من نگفته بودم الان چه فاجعه یی شده بود!!!
وجود منتقدین تیزبین و نکته سنجی مثل من!! باعث میشه که تو و وبلاگت روز به روز در جهت رشد و تعالی گام بردارید!!!!!!!!!!
التماس دعا...
سلام!
:)) نمیری آقا محسن کلی خندیدم از دستت!
هر کی ندونه تو یکی خوب می دونی که من اهل تلویزیون و مخصوصا این فیلمای ت...ی نیستم!
اما خب از سر بیکاری مجبورم دیگه!
تازهه نوزم اینترنتم قطعه نمیتونم اینجا وقتمو بگذرونم!
به هر حال ممنونم که همیشه می خونه و کامنت می ذاری
شاد باشی