سلام
امروز صبح مامان و خواهری داشتن می رفتن قرآن که من بیدار شدم و جز قرآنم رو خوندم. بعدشم کمی به جوجه ور رفتم و بازی کردیم و تا ظهر کار خاصی نکردم فقط یه کوچولو آنلاین شدم.
تا تونستم متن ترجمه رو ویرایش کردم و یه دستی بهش کشیدم. می خواستم امروز برم شرکت که اصلا حالم خوب نبود و حالشو نداشتم و به شدت کمبود خواب داشتم.
راستیسحری هم پلو مرغ بود که من برنجم رو یواشکی ریختم برای داداشی و فقط کمی از گوشت مرغ خوردم. اصلا میلی به غذا نداشتم.
ظهر مامان و بابا رفتن نماز. منم دراز کشیده بودم و کتاب می خوندم.
خواهری هم تی وی میدید و کمی گپ زدیم و بعدش من اومدم خوابیدم یه کمی.
وقت افطار هم به مامان کمک کردم و افطاری آش قلمکار خوردیم و حالشو بردیم!
دیگه بعد هم فیلم و کتاب و لالا
همین!