´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

۵ تیر-رستوران و دخترخاله ها!

سلام 

صبح ساعت ۷.۵ بیدار شدم و دیدم همه خوابن. منم توی رختخواب به حرفهای همسایه که توی حیاط بودن گوش میکردم!:دی 

ساعت ۱۰ بقیه هم بیدار شدن و نرگس زنگ زد و برای ناهار دعوتمون کرد رستوران که شیرینی خونه و ماشینی که تازه خریده بود بده. تا ظهر با بچه ها سرگرم بودیم و بعد آماده شدیم و ساعت دوازده و نیم راه افتادیم به طرف محلی که قرار گذاشته بودیم. ساعت یک رسیدیم و تقریبا نیم ساعت بعد ندا و شوهرش اومدن و باهم رفتیم دنبال نرگس و راه افتادیم به طرف درکه. 

چند دقیقه ی بعد رسیدیم و ماشین ها رو دورتر که جای پارک بود گذاشتیم و دوقلوها رو گذاشتیم توی کالسکه و راه افتادیم به سمت رستورانی که نرگس مدنظر داشت. جای قشنگ و باصفایی بود.  

من چلوکباب بختیاری٬ خانومی سلطانی٬ نرگس قزل٬ ندا شنیتسل مرغ و سهیل و همسر ندا هم دیزی سفارش دادن. برای بچه ها هم سوپ سفارش دادیم که خیلی دیر آوردن. آقایون رفتن روی یه تخت و ما هم روی تخت مجاور بودیم. اینجا هم باز منو مجبور کردن که راجع به عقد چیزایی رو بگم که نباید بگم (:دی) و منم مظلومانه درحالیکه تحت شکنجه بودم اعترافات تکان دهنده ای کردم و نرگس و ندا اول متاثر شدن و بعد دیگه افتادیم به مسخره بازی و انقدر خندیدیم که به گفته ی شهود همه داشتن نیگامون می کردن! :)) 

تا ساعت ۴.۵ مشغول گپ زدن بودیم و بعد هم نرگس نسکافه سفارش داد که بدجوری چسبید. بعدم پا شدیم راه افتادیم به سمت درب خروجی! آقایون رفتن ماشین ها رو بیارن و چند دقیقه ی بعد سوار شدیم و توی راه چند دقیقه کنار هم نگه داشتیم و صحبت کردیم و بعد اومدیم خونه. ساعت ۵.۵ بود رسیدیم خونه و سر راه نوشابه و آبمیوه ی آلوئه ورا خریدیم.  

وقتی رسیدیم من یه نیم ساعتی دراز کشیدم و بعد به جماعت ملحق  شدم و دور هم گپ میزدیم و به نوبت میومدیم سراغ لپ تاپ! 

یه زنگ هم به پدیده زدم و احوالپرسی کردم. بعد هم دیگه با بچه ها مشغول بودیم. خانومی و سهیل پیشنهاد دادن بریم خونه ی کوروش دوست سهسل که قبلا هم رفته بودیم و خیلی خوش گذشته بود اما من یه کمی دلم درد می کرد و مخالفت کردم. 

بعد هم جومونگ شروع شد و سهیل مشغول تماشا شد و دوستش هم یه سر اومد در خونه و رفت. فعلا هم تلویزیون روشنه و دوقلو ها مشغول شیطنت و بازی و دلبری هستن. 

فعلا همینا دیگه! 

تا موقع خواب کللللللللللللی از دست سهیل و «نک» بازی هاش من و خانومی خندیدیم و خیلی حال کردیم. ساعت حدود یک هم رفتیم لالا. 

شب خوش

نظرات 4 + ارسال نظر
taghvim جمعه 5 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ق.ظ http://taghvim.blogsky.com

salam webe vaghean jalebi dari alan nazdik be 1 mahi hast webeto mikhonam vaghean ravon sade va rahat minevisi

rozae khobi dashte bashi

هفت رنگ جمعه 5 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:51 ب.ظ http://7rang.ir/counter/

با سلام

سیستم شمارشگر هفت رنگ ، شمارشگری با امکانات جالب

به 2 صورت فلش و متنی

هم برای مشاهده آمار بازدید وبلاگتان و هم برای بالا بردن زیبایی آن

با تشکر

1pars.com جمعه 5 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:08 ب.ظ

بزگترین مجله اینترنتی و بزرگترین چت ایرانی
WWW.1PARS.COM

محسن شنبه 6 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:43 ب.ظ

سلام

وایییییییییی تو درکه بودی؟.....
انشالله همیشه خوش باشی

دوقلو هارو گاز بکیر!!

سلام

اوهووووووووووووووم!!!!
گاز ماز نداریم فقط ماچ و موچ داریم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد