سلام
دیشب خیلی وضعیت هوا بد بود. تا ساعت ۲.۵ رعد و برق و تگرگ و بارون بسیار شدیدی بود. نور رعد کل خونه رو مثل روز روشن می کرد. من که همیشه از رعد و برق وحشت داشتم. توی رختخوابم با دختر عمو اس ام اس بازی میکردم. طفلکی ها اونا هم نتونسته بودن توقف کنن به خاطر هوای بد. ساعت ۱۲.۵ گفتن توی راه جمکران هستن. خیلی می ترسیدم. پا شدم رفتم دیدم هم مامان و بابا بیدارن هم داداشی پای کامپیوترش بود. رفتم کز کردم کنار داداشی و می لرزیدم.
ساعت حدود ۲ که هوا بهتر شد و صدای رعد ضعیفتر شد دیگه از شدت بی خوابی نمی تونستم چشمامو باز کنم. رفتم دراز کشیدم و نیم ساعت بعد خوابم برد.
صبح امروزم حدود ساعت ۹ بیدار شدم. بازم با بچه های عمو در تماس اس ام اسی بودیم. رسیده بودن سمنان. تا بیدار شدم دیدم شوهر خواهر تماس گرفته بود. تماس گرفتم و سوال درمورد گوشی مامان داشت. بعدش رفتم ظرفهای شام دیشب رو شستم.
بعد هم لغات ترجمه رو در آوردم. خیلی عقبم نمیدونم چرا انقدر تنبل شدم. تا ظهر مشغول بودم و دم دمای ظهر آنلاین شدم. بعدم رفتم برای ناهار.
کمی دراز کشیدیم. حدود یکساعت خوابیدم. بچه ها آمار دادن که دامغان هستن. بعد از ظهر هم دوباره ترجمه می کردم تا ساعت ۴.۴۵ که تکرار فیلم ماه عسل بود. اونو دیدم و دوباره ادامه دادم.
خانومی اینا هم از تهران راه افتاده بودن به سمت اصفهان و ما بسی بسیار مشعوف بودیم که جوجه های ناز نازی رو میبینیم!
من که دلم براشون یه ذرررررررررره شده بود .
عصری ظرفهای ناهارو شستم و خواهری هم خونه رو جارو زد. بعدش من دوباره مشغول کارم شدم تا ساعتی که خانومی خبر داد نزدیک اصفهان هستن. دیگه تمرکز نداشتم و همش تو فکر جوجه های نازم بودم. از فکرشان هم خوش خوشانمان می شد!
با مامان دست به کار کتلت شدیم برای شام.
ساعت ۱۰ بود که خواهری اینا رسیدن با ال-۹۰ جدیدشون و دوتاجوووووووووووووووووووجه ی نااااااااااااااااز! یکی صورتی و یکی هم زرد!
یعنی اینکه می گم جوجه جوجه هاااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!
الهی قربونشون برم مننننننننننن!!
کلی مو درآورده بودن!
دل هممون براشون غش میرفت!
یه عااااااااااااااااالمه باهاشون حال کردیم هممون. قربونشون برم که انقده خوش اخلاقن.
با هم دیگه مدیری رو دیدیم و کلی هم خندیدیم مخصوصا برای پشت صحنه.
خواهری ظرفهای شام رو شست. منم که شامم مثل همیشه چندتا دونه میوه بود.
خب دیگه جیگرای خاله می خوان اینجا بخوابن و من دیگه باید اتاق رو ترک کنم.
شب بخیر
تا فردا...
http://bazarche.blogsky.com
سلام. نمی دونم با پروژه keo آشنا هستی یا نه. اگه نه که بطور خلاصه بخوام بگم اینطور میشه که یه پروژه جهانی هست که در اون مردم از سراسر دنیا شرکت می کنن. مردم می تونن پیام های خودشون رو به زبان مادریشون در هر زمینه ای مثل آرزوها شون، مسائل روزمره ، ترس ها شون و ... رو در حداقل یک خط و حداکثر 4 صفحه بنویسن و ارسال کنن. به کی و کجا ؟ به نسل های آینده . به انسانهایی که در 50000 سال آینده یعنی 500 قرن بعد از ما زندگی خواهند کرد. جالبه نه ! این پیام ها روی DVD های مخصوصی ضبط میشن و با ماهواره ای به اسم keo به فضا ارسال میشن. ماهواره در ارتفاع 1800 کیلومتری زمین گردش میکنه. این ارتفاع باعث میشه ماهواره بعد از 50000 سال روی زمین سقوط کنه و انسانهای اون زمان با ما و افکار و عقاید ما آشنا بشن. اگه خواستی می تونی به سایتش مراجعه کنی. اگه به نظرت جالب بود تو اون یکی وبلاگت در موردش یه پست جدا گونه بزن و ملت رو دعوت کن به شرکت در این پروژه جهانی.
شاید هم راهی باشه واسه جاودان موندن.
www.keo.org
جیگر دوقلوهارو بخور از طرف من!