´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

۱۷ دی

سلام 

امروز صبح ساعت هفت برای نماز بیدار شدم اما اصلن حس درس خوندن نداشتم. لذا یه کمی دراز کشیدم و حدود هشت تا نه هم خوابیدم. نه بیدار شدم و کمی با مامان اینا حرف زدم صبحانه خوردم و از ساعت ده تا یک و نیم یه ضرب خوندم. فصل جدید رو شروع کردم که تقریبن آسونتر از قبلیه. ساعت یک و نیم داداشی و خواهری باهم اومدن و منم درس رو تعطیل کردم و نماز خوندم و ناهار که چلو مرغ بسیار خوشمزه بود خوردیم و من ظرفها رو شستم و رفتیم استراحت کردیم. یکساعتی خوابیدم و از ساعت پنج تا ساعت نه و ربع شب دوباره حسابی خوندم. فیلم که شروع شد درس رو تعطیل کردم و پای فیلم میوه خوردیم و بعد که تموم شد آنلاین شدم.  

کمی دیگه آنلاین هستم .و اگه شد یکی دو صفحه ی دیگه درس می خونم و می خوابم. احتمالن فردا رو روزه بگیرم. 

ظهر با پدیده حرف زدم نیم ساعتی. حسابی داره می خونه. 

با خانومی هم حرف زدم.شب بخیر.

نظرات 2 + ارسال نظر
آلما جمعه 18 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.almaa.blogsky.com

همه دارن درس می خونن. موق باشی

منم خودمو کشتم با این درس خوندنم!

پدید شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:06 ب.ظ

to ghalet kardi ke man daram hesabi daram mikhoonam!

ههه!
تو اینجا چیکار می کنه بچه؟!
بشین سر درست جیییییییییییییگر!
بوووووووووووووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد