´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

۱۲ آذر

سلام 

امروز صبح با سردرد و درد دندون شدید از خواب بیدار شدم. البته دندون که نه! جای خالی دندون. خیییییییییییلی اذیت می شدم. درد امونم رو بریده بود. یه بروفن خوردم و سعی کردم یه چیزی به عنوان صبحانه بخورم اما دهنم رو که باز می کردم از جای بخیه ها خون میومد. اوضاع بدی بود. به پیشنهاد مامان کمی آش گرم کردم و خوردم. باز رفتم توی اتاق و چشمام رو بستم. هم سرم درد می کرد و هم جای دندونم ذوق ذوق می کرد. قرص هم افاقه نمیکرد. دیگه همینجور بودم تا زمان ناهار که چلو مرغ بود. قبلش خانومی و سهیل و جوجه ها یه سر رفتن بیرون و زودی برگشتن. توی خیابون درب حرم حضرت امام حسین(ع) رو دیده بودن که داشتن می بردن کربلا و گفتن هزینه ش بالغ بر ۲۵۵ میلیون تومن شده. شیرینی هم داده بودن که آوردن خونه و باهم خوردیم. بعد هم ناهار خوردیم و من فقط کمی گوشت با برنجی که در آب مرغ خیس و نرم کرده بودم خوردم به سختی. درد بیچاره م کرد. بعد از ناهار چون خواهری حالش خوب نبود من و مامان ظرفها رو شستیم. بعد هم ساعت حدود سه بود که کپسولم رو خوردم و رفتیم دراز کشیدیم. خیلی سعی کردم بخوابم اما همینکه دراز می کشیدم به بخیه ها فشار میومد و اذیت می شدم. طعم خون که مدام توی دهنم حس می کردم داشت روانیم می کرد. بالاخره موفق شدم نیم ساعتی بخوابم که با صدای بابا به شدت از خواب پریدم و سرم وحشتناک درد می کرد. بابا متوجه نبود که من خوابم (آخه ساعت ۶ بود) و داشت با مامان حرف میزد. خلاصه دیگه گفتم برم پیش بچه ها تا سرم گرم بشه. خ زمانی هم پیام داد که براش دیکشنری رایت کنم و منم از سهیل خواستم که اینکارو برام انجام بده و داد. ساعت هفت و نیم اومد در خونه و یکربعی گپ زدیم و من یه باره تسویه حساب اون جلساتی که به جام رفته بود رو هم انجام دادیم. بعد هم مامان و خواهری بچه ها رو آوردن  و صفورا کلی ذوق کرد. بچه ها هم حسابی دلبری کردن براش. دیگه باباش زنگید و اومد دنبالش و اونم رفت. بعد تا اومدم بالا نماز و قرآنم رو خوندم و کمی استراحت کردم و بعد کمی تی وی دیدم. صفورا از دیدن ورم گونه م شاخ در آورد و تعجب کرد! براش توضیح دادم که چه به سرم اومده و کلی دلش سوخید! نگارم این وسط اس ام اس میزد که بیا دوشنبه بریم بیرون گردش! حتا وقتی بهش گفتم حالم اینه زنگیده بود به پدیده که ماهی گفته میاد! یعنی بدبختی داریم ما از دست این بشر! 

پدید هم زنگید و نزدیک یکساعت گپ زدیم. بعد هم صفورا زنگید و راجع به نصب دیکشنری ازم سوال پرسید. کمی هم خندیدیم و قطع کردیم. در حین صحبت تلفنی کمی املت و خاگینه خالی خالی خوردم به عنوان شام. بعد هم یکی دوتا فیلم دورهم دیدیم و الانم اومدم آنلاین. دیگه خبری نیست! 

پاشین برین خونه هاتون! 

شب خوش

نظرات 2 + ارسال نظر
اریا جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:20 ق.ظ

سلام.
اخ اخ منم پارسال دو تا دندون عقلم رو همزمان کشیدم وا مصیبتاه!!!!!!!!!!!
فک جوشم هستم مگر دندونه در میومد دکتر تقریبا دیگه اومده بود رو ما نشسته بود و هی زور میزد که دندون رو در اره :)
البته فکم هم جابجا شد و تا ۲ هفته دهنم هم یک سوم باز میشد.خونریزیش هم که تا ۱ هفته کم و بیش ادامه داره چاره ای نیست.
ایشالله رفع میشه به زودی

سلام رفیق
اونی که کشیدم زیاد درد نداشت این یکی داره بیچاره م می کنه. چون جراحی بود. تازه الان مدام کابوس کشیدن بخیه ها رو دارم. دهنم دقیقن یک سوم باز میشه!! البته من همیشه خونریزی هام زود بند میاد اینم اگه کرم نریزم خون نمیاد ازش!
به هر حال شدیدن محتاج دعاییم ها!
شاد باشی

اریا جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:36 ق.ظ

مال منم جراحی بود دیگه.بخیه هم زد.
کشیدن بخیه ها درد نداره.نگران اون نباشید.همون کشیدن خود دندونه هستش که فک ادم رو با خاک یکسان میکنه :).
خلاصه ما هیچوقت حکمت این دندون عقل رو نفهمیدیم چیه که هر کی در اورده باید بکشه :) یه چیزی تو مایه های موی زیر بغل که هیچوقت حکمت وجودیش برای بشر روشن نمیشه :)
خدا به همراهتون

:)))))))))))))))))))))))))
خییییییییییلی بامزه بود
خوشحالم که میگی کشیدن بخیه ها درد نداره
امیدوارم درمورد منم صدق کنه
شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد