´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

´°●¤دلنوشته ¤●°`

حرفهایم با خدا

۱ آبان

سلام 

 دیشب با اجازه ی بزرگترا تا ساعت دوی بامداد داشتم فیلم سینمایی گروه نجات رو می دیدم. خیلی قشنگ بود.

امروز ساعت حدود نه و نیم اینا بیدار شدیم. صبحانه کره و مربا ی هویج خوردم پس از قرنها بی صبحانه ای! به شدت چسبید!
بعد هم کمی با کتاب ها و سوالای امتحانیم ور رفتم و اونی که آ.چرخی گفته بود اشتباه هست٬ دیدم که به جای تراک۳۳ نوشتم۳ و لذا اشتباه شده بود!  

بعد هم یه کارتن پیدا کردم تا چیزایی که سالها توی میزم مونده بود رو ببرم بیرون توی پله ها و توی میز رو با کتابهای درسی پر کنم. 

البته این پروژه تا حد آوردن کارتن باقی موند! یه کمی مجله خوندم و ناهار پیتزا بود. آنلاین شده بودم تا ساعت دوازده و نیم و بعد رفتم توی آشپزخونه و مشغول تهیه ی پیتزا شدم. تا ساعت یک و نیم که داداشی اومد آماده شده بود و فکر کنم خوب شد!:دی 

ساعت دو غذا رو خوردیم و من ظرفها رو شستم و بعد اومدم وبلاگم رو آپ کردم. تا ساعت چهار همه خواب بودن. منم حافظه ی گوشیمو کپی کردم روی پی سی و کمی دراز کشیدم و بعد ساعت نزدیک شش که اذان رو گفتن نماز خوندیم و راه افتادیم به سمت خونه ی مهدی پسر دایی مامان برای مهمونی قرض الحسنه. تا ساعت هفت و نیم دیگه همه اومدن و فرشته خانوم پذیرایی می کرد و تی وی هم روشن بود و همه باهم حرف می زدن! من و داداشی هم از همون پانزده دقیقه ی اول می گفتیم: پس کی میریم خونه؟!:دی 

بنده به شخصه به هیچ وجه تحمل مهمونی رفتن رو ندارم به ویژه اگه مجبور باشیم روی زمین بشینیم! صنم و ساغر کنار من نشسته بودن. صنم درمورد زبان و کتابهای مفیدش می پرسید و گفت شاید باهات کلاس خصوصی بگیرم که منم گفتم درخدمتت هستم.

ساعت هشت و نیم شام رو که چلو کباب بود خوردیم و ساعت نه و نیم تا ده بود که خداحافظی کردیم و برگشتیم خونه. 

پدیده زنگیده بود که زنگ زدم و رفتم پشت خط. یکساعت بعد حدود یازده بود که زنگید به موبایلم و گفتم بزنه خونه. ده دقیقه حرف زدیم و خانومی اومد پشت خط ومام قطع کردیم. بعدشم افتادم به جون میز و کشوی میز و برقش انداختم. خیلی مرتب شد کلی حال کردم.  

بعدم کتابای درسی رو گذاشتم اونجا و آرشیو مجله ی چلچراغم که از مهر ماه سال ۱۳۸۳ تا اکنون رو به کارتن و بالای پله ها فرستادم. 

تا ساعت دوازده دیگه همه خوابیدن و من و خواهری هم تا ساعت ۱ از توی گوشی فیلم و عکس می دیدیم و بعدم خوابیدیم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد